معنی تنش حکومتی

حل جدول

تنش حکومتی

بحران


حکومتی

منسوب به حکومت، درباری، دولتی


تنش عصبی

استرس


تنش می‌خارد

اشاره به کسی که هوس کتک خوردن کرده باشد.


قلعه حکومتی

ارگ، ارک

ارگ

لغت نامه دهخدا

حکومتی

حکومتی. [ح ُ م َ] (ص نسبی) منسوب به حکومت. || فرمانداری. استانداری. دارالحکومه. (فرهنگ فارسی معین).


تنش

تنش. [ت َ ن ِ] (اِمص) اسم مصدر از تنیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنیدن شود.

فرهنگ عمید

تنش

تنیدن

مترادف و متضاد زبان فارسی

تنش

اغتشاش، انقلاب، بحران، ناآرامی،
(متضاد) آرامش

فارسی به عربی

تنش

استفزاز


بالاگرفتن تنش

تصعید الأزمه

فرهنگ فارسی هوشیار

حکومتی

‎ فرمانداری، استانداری (صفت) منسوب و مربوط بحکومت، فرمانداری استانداری دار الحکومه.


قانون تنش اپتیکی

رستک تنش دیدی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حکومتی

درباری

معادل ابجد

تنش حکومتی

1234

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری